سبد خرید
0
No products in the cart.

زندگینامه حاج محسن رستگاری (تبریزی)

اشاره: محسن رستگاری یکی از نوابغ عرصه ی مداحی آذربایجان است که با خلق سبکی خاص در این عرصه نام خود را در کنار نام چند مداح معدود صاحب سبک جاودانه کرد. او که یکی از نامدارترین، پرحاشیه ترین و مجهول القدرترین مداحان تبریزی است در برهه های مختلف تاریخ مداحی معاصر آذربایجان، نقش تاثیرگذاری در کیفیّت و ماهیّت هیئت و مداحی داشت. جذب صدها جوان با علائق خاص به هیئت، به کارگیری گسترده ی نغمات موسیقیایی در عرصه ی مداحی، استفاده از اشعار اصیل و سنتی نوحه در قالب نغمات و دستگاه های موسیقیایی و ایجاد و مدیریت دسته ای خیابانی با استقبال صدها هزار نفری از زمره کارهای موفق این مداح در کارنامه ی سه دهه تلاش بی وقفه ی اوست .

محسن رستگاری متولد سال ١٣٤٣ شمسی در قاضی لشگر میدان قطب تبریز است. به دلیل روحانی بودن پدرش، از همان اوایل کودکی تحت تربیت آن بزرگوار با مسائل دینی و متون مذهبی آشنا شد. اولین آشنائی او با محیط هیئت در ٨ سالگی به واسطه ی دائی گرامش حاج بیوک آقا نوفر در هیئات زنجیرزنان محله راسته کوچه و مرحوم صافی صورت گرفت. کم کم جرقه های علاقه به هیئت و مداحی در نهادش زده شد. در ١٣ سالگی برای اولین بار عالم مداحی را در هیئت عرب محله ی غیاث (الان به نام هیئت یاحسین مظلوم محله ی غیاث مشغول فعالیت است) در کنار اساتیدی چون حاج ابراهیم علینقیان و حاج یعقوب حلّاج تجربه کرد. در سال ١٣٥٦ به دلیل ناآرامی های اوایل انقلاب و از طرفی کسالت پدربزرگش به محلّه ی شمس تبریزی نقل مکان کردند. در طی سال های ١٣٦٠-١٣٥٦ فعالیت خود را در هیئات محلّه قبلی شان ادامه داد ، تا اینکه با شعله ور شدن آتش جنگ به صورت داوطلب و در قالب نیروهای بسیجی به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و در ٧ عملیات حضور فعّال داشت. در سال ١٣٦٤ به دلیل فوت مادرش از جبهه برگشت و بخاطر ضربه ی روحی دچار مشکلاتی شد که به اجبار دیگر نتوانست در جبهه حضور پیدا کند. فصل تازه ی مداحی اش در سال ١٣٦٤ با هیئت عرب محلّه ی امیرخیز کلید خورد. این هیئت که بعد از انقلاب بخاطر برخی تحولات سیاسی فعالیتش به حالت تعلیق افتاده بود، در این سال با همکاری برخی از بزرگان تجدید تاسیس شد. بعد از ٢ سال حضور تامّ در این هیئت به خاطر برخی اختلافات سلیقه ای از رفتن به این هیئت خودداری کرد .

در سال 1368 به عنوان یکی از مداحان اصلی وارد هیئت عرب محله خیابان شد از سال 1368 علاوه بر هیئت های تبریز با دعوت شهرستان های دیگر از جمله اسکو و تیمورلو و …. به شهرستان ها رفت و امد داشتند چهار سال ایام فاطمیه و دو سال ایام محرم را به گنبد کاووس رفتند و در خدمت مرحوم حاج علی اکبر گلچین و حاج احد قربان بودند و در این دوران در علی آباد کتول از محضر حاج شیخ عبد الکریم احمدی که از علمای تبعیدی قبل انقلاب بودند استفاده کرده و تاثیرات مثبت زیادی از این عالم و عارف بزرگ گرفتند.

در سال ۱۳۶۴ شمسی همزمان با تجدید تاسیس هیئت عرب محلّه ی امیرخیز، با همکاری حاج مجید امینی ، حاج علی اکبر کسبکار و آقای غریبی اقدام به تاسیس هیئت نوحه خوانان نمود . این هیئت به صورت هفتگی و به درخواست خود او روزهای چهارشنبه برگزار می شد که از سال ۱۳۸۰ شمسی هیچ یک از اعضای موسس در این هیئت حضور پیدا نکرده اند. کم کم از اوایل دهه ی ٧۰ شهرت و آوازه ی این مداح فراگیر می شد. روزهایی که دسته ی خیابانی در میدان قطب با استقبال کم نظیر مردم بخصوص قشر جوان مواجه بود. ایده ی اصلی تشکیل هیئت تشنگان کوثر نیز از سال ٧۲ ایجاد شد. اغلب جوانان اشتیاق داشتند در طول سال نیز با این مداح همراه باشند و به همین خاطر آدرس هیئت هفتگی را از او می خواستند. در آن روزگار او مدیریت دو هیئت نوحه خوانان و عرب محلّه ی خیابان را بر عهده داشت که هر دو دارای بافت سنتی بودند. وقتی قشر جوان در این هیئات حاضر می شدند، در هیئت نوحه خوانان به نوعی از لحاظ جوّ کلیّت مجلس و در هیئت عرب محلّه ی خیابان بدلیل برخی مسائل فرهنگی رفته رفته حضورشان که یک یا دو هفته بعد از دهه با شور وشوق بود، کم رنگ تر می شد. کم کم فکر تاسیس یک هیئت با محوریت نیروهای جوان تبدیل به دغدغه ی ذهنی اش شد و اغلب دهه ی محرّم این مسئله بیشتر ذهنش را مشغول می کرد، تا این که در ایّام فاطمیّه ی سال ٧۶ عزمش برای تاسیس یک هیئت جزم تر شد و با همکاری برخی از دوستان نزدیکش روز میلاد حضرت زهرا بصورت آزمایشی برنامه ای استثنائی در منزل آقای خیابانی به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) و جهت افتتاحییه هیئت برگزار کرد. از همان جلسات اول استقبال به گونه ای بود که مجبور به تعبیه ی مانیتور در طبقات دیگر منازل شدند . انتخاب روز چهارشنبه نیز برای این هیئت به همان تفکر اصلی اش در تاسیس هیئت نوحه خوانان بر می گشت. در مورد نام هیئت نیز خود او «تشنگان کوثر» را پیشنهاد کرد ، عده ای من جمله میرزا محمد دینوری و آقای خیابانی مخالفت کردند. بعداً با حاج حیدر خوندل و حاج بیوک آقا موذن فردوس (که هر دو فوت کرده اند) تماس گرفته و پرسیدند که ترکیب «تشنگان کوثر» از لحاظ معنایی و لفظی ایرادی دارد ؟ این دو بزرگوار نیز بعد از تحقیق ، این نام را تائید کردند . حتی حج حیدر خوندل فرمودند: « من از چند نفر خبره در علم لغت شناسی پرس و جو کردم ، گفتند ایرادی که ندارد هیچ ، بسیار زهم زیباست .» کوثر به معنی آب کوثر که شیعیان حضرت امیر (ع) از آن خواهند نوشید و هم به معنای خیر کثیر . از موسسین این هیئت در کنار حاج محسن رستگاری می توان مرحومین سعید محمد زاده خیابانی و قوام الدین خیابانی را نام برد . هیئت امنای فعلی این هیئت نیز عبارتند از: حاج رسول پرتوی ، حاج اصغر حسین زاده، حاج حسین محمدپوران حلّاج، رضا تیزرو و مسعود نوروزی. از سال ۱۳٧۵ که تقریباً آغازین روزهای اوج مداحیش بود، در کنار فعالیت هایش در تبریز ، فعالیت مداحیش در زنجان نیز قوت گرفت و گاها سالی ۱۲ جلسه در زنجان حضور پیدا می کرد . تاسیس هیئت تشنگان کوثر و خودداری از رفتن به هیئات قبلی ، پیشرفت روز به روز و فراگیر شدن شهرت مداحیش و برخی عوامل دیگر موجب کینه توزی های گسترده ، تخریب ها و حواشی ای شد که بی شک سرعت پیشرفت او را کندتر کرد . در مورد این حواشی خود او ، ابتدا خود را درصدی مقصر می داند و خامی دوران جوانی را دلیل برخی حرکت ها و رفتارها می داند . اغلب نیز این دو بیت سهیلی را از اعماق وجود می خواند که گوئی شرح حال خود اوست: کیست آن بنده کو خطا نکند / تو و این ادعا خدا نکند هنر دشمنان ملامت ماست / از حسد این هنر چرا نکند گذشته از قصور خود او که درصد کمی از این حواشی مربوط به این مسئله است، دو عامل مهم و تاثیرگذار در این تخریب ها نقش داشته است: ۱ – نقش جامعه: جامعه ی آن روزگار بجای پررنگ تر کردن نقاط مثبت او ، محاسن او بیشتر بدنبال پنهان کردن این مسائل در سایه ی پررنگ کردن کم و کاستی های او بود، بجای معرفی او و سعی در وسعت بخشیدن به پیشرفت او، بدنبال تجسس و تمرکز روی رفتارهای شخصی او و شاخ و برگ دادن به نقاط منفی ریز برآمد. ۲ – عدم وابستگی به قدرت های ظاهری: یکی از خصوصیات اخلاقی این شخصیت برجسته ی مداحی ، گریزان بودن از رجال سیاسی و صاحب نفوذ و اهل ثروت و سرمایه است . بی شک وقتی فردی از طرف یکی از منابع قدرت حمایت می شود ، تخریب کردن او امری دشوار است و لااقل واهمه و ترسی در این میان مانع این امر خواهد شد. اما تخریب های بی واهمه و اغلب بی پایه با وسعتی فراگیر در مورد او نشان از عدم وابستگی او دارد که البته از طرفی نقطه ی مثبت، اما از طرفی نقطه ی منفی محسوب می شود.

«سال های ٧۵ تا ۸۵ دورانی پرحاشیه بود که تا حدودی خودم مقصر بودم. بعضا کارهای نسنجیده ی خودم نیز موجب خلق شدن ذهنیت هایی در مردم شد، البته در حد کم… می خواهید دلیل این تخریب ها را در یک جمله بگویم: چون من به هیچ جای قدرتمند البته قدرت ظاهری وابسته نبودم، هرکس به هر اندازه که تمایل داشت مرا تخریب کرد که البته حساب آن ها را به صاحب مسئله سپرده ام .»

کینه توزی ها و غرض ورزی ها علیه این نابغه ی عرصه ی مداحی محدود به تخریب ها و شایعه پراکنی ها نشد ، گویی افراد مغرض تصمیم به حذف کامل او از این عرصه گرفته بودند ، غافل از سنّت دیرینه ی الهی که ولله العزة ولرسوله وللمؤمنين ولكن المنافقين لا يعلمون. برخلاف این هجمه ها استقبال از هیئت و دسته ی خیابانی سال به سال افزایش پیدا می کرد تا این که محرّم سال ۱۳٧۹ با سناریوی از پیش طراحی شده، دست هایی کثیف با اهدافی خطرناک در جریان دسته ی خیابانی تلاش هایی در راستای برهم زنی نظم با سوت زدن و شکستن شیشه های مغازه ها و انواع کارهایی که قلم از نگاشتنش شرم می کند، انجام دادند. ازدحام جمعیت در فضایی نسبتاً محدود ، عملاً این محل را از کنترل نیروهای انتظامی خارج می کرد و بهترین فضا برای ایجاد برنامه های کثیف فراهم شده بود. تهدید به آزار و اذیت خانواده ی این مداح به صورت تلفنی نیز در این سال افزایش پیدا کرده بود. چند ماه پیش از فرارسیدن محرم در سال ۱۳۸۰ یکی از مسئولان دلسوز خبر یک برنامه ی طراحی شده را به او داد که قرار بود در راستای اهداف غرض ورزانه اتفاقاتی در دسته بیافتد که متهّم ردیف اول این اتفاقات نیز محسن رستگاری باشد و ابعاد این توطئه هم به قدری وسیع در نظر گرفته شده بود که هیچ کس دیگر توان حمایت از او را نداشته باشد. در مواجهه با این برنامه، او دیگر چاره ای جز مهاجرت و یا به قول خودش فرار به تهران نداشت. بعد از رفتن او، حاج صمد قاسمپور که آن روزها نماینده ی مجلس بود، به درخواست برخی اعضای دسته با او تماس گرفته و در خواست برگشت او در ماه محرم را مطرح کرد که با شنیدن ماوقع کار درخواستش را پس گرفت. در این مهاجرت همزمان چند هیئت از هیئات آذربایجانی های مقیم تهران قصد قرارداد بستن با او را داشتند که او از این امر اعراض کرد و پیشنهادشان را نپذیرفت. پس از بازگشت از تهران نیز این کارشکنی ها ادامه داشت، اما او که دیگر به طعنه ها و شایعات عادت کرده بود ، بدون توجه به این تخریب ها بر پایه ی باوری محکم به راهش ادامه می داد . بزرگترین سودی که از این کارشکنی ها عاید غرض ورزان شد ، به حاشیه رانده شدن این مداح البته به مقدار بسیار اندک بود . اما آن چه بدست آوردند در برابر ضربه ای که جامعه ی حسینی تبریز از این غرض ورزی ها دید ، ضربه ای که جوانان غیر هیئتی که در سایه ی زحمات او جذب هیئت شده بودند و ضربه ای که به آینده و سرنوشت و استعداد ناب مداحی او زدند ، چون کاه در برابر کوه بود . امروز هم محسن رستگاری در این شهر زندگی می کند، امروز هم عده ای چهارشنبه ها با حضور پیدا کردن در هیئتش به او دلگرمی می دهند و امروز هم او با صدای معجزه آفرینش مجالس حسینی را می آراید . اما ای کاش بعد از این بیشتر به فکر استعدادهایمان باشیم، بعد از این بجای سرمایه سوزی ، از داشته هایمان مراقبت کنیم . او قربانی کم توجهی و غفلت همه ی دست اندرکاران هیئتی و مسئولین شد، او قربانی شد تا بلکه امروز من و شما با دیدی وسیع تر به مداح و هیئتی بنگریم . وقتی از او می پرسی کسی در این شهر در مورد کار و مسائل اقتصادی با شما صحبت کرد؟ کسی پیدا شد که بگوید توئی که همه ی وقتت را صرف مداحی و هیئت کردی از کجا امرار معاش می کنی، با افتخار سر بلند می کند و می گوید هیچ کس در این سه دهه اصلا و ابداً در مورد این موضوع با من حرفی نزده است و این برای من مایه ی افتخار است که هیچ کس از کلّه گنده ها (عین عبارت خودش) نمی تواند ادعایی در مورد من داشته باشد. همین مایی که در این سه دهه بی خیال و بی خبر از گذران زندگیش بودیم، وقتی می شنویم ماهی دو یا سه بار برای امرار معاش خانواده اش در مجلس ترحیمی حضور پیدا می کند، داد و فریادمان تا عرش برین می رود . حسن ختام این بخش را به ذکر خاطره ای از زبان خودش در مورد حاج حیدر خوندل اختصاص می دهیم: روز عاشورا بود و ما با عده ای از دوستان، از بازار تبریز بیرون آمدیم. هر یک از دوستان جایی را برای رفتن پیشنهاد داد و من گفتم که ما از شروع دهه به دیدن حاج حیدر نرفته ایم. خوب است سری به او بزنیم. ایامی بود که ایشان به علت بیماری در خانه بستری بودند . به در خانه که رسیدیم در باز بود و وارد اتاق شدیم . پنجره ای به بیرون خانه داشتند که آن پنجره نیز باز بود و حاج حیدر کاملا بی حرکت به آن پنجره خیره شده بود . وقتی ما را دید، چون بچه ای که مادرش را پیدا کرده باشد، اشتیاق در چهره اش نمودار شد و فرمود: « اگر امروز نمی آمدید من دغ مرگ می شدم. سال هاست در هیئت ها حضور پیدا کرده ام و در این تبریز شعر نوحه سروده ام، اما دهه تمام شد و کسی از این در وارد نشد تا حال مرا بپرسد. » در آن لحظه بود که به حال خودم تاسف بسیار خوردم و با خود گفتم بعد از چندین سال زحمت اگر بتوانم شخصی مثل حاج حیدر شوم این روزگار من در شهر تبریز خواهد بود.

توسط
تومان