سبد خرید
0
No products in the cart.

زندگینامه حاج بهروز سیفی اردبیلی

اوایل دهه شصت بود که نوارهای کاست نوحه خوانی یک کودک دست به دست می شد و شهر به شهر می رفت . هرکسی می توانست خود را به مجلس اش می رساند و از نزدیک غوغای این کودک را می دید. حالا این کودک رفته رفته به میان سالی پا گذاشته و هنوز که هنوز است باتمام قوا و عشق و علاقه به امام سوم شیعیان مرثیه می خواند.

اوایل دهه شصت بود که نوارهای کاست نوحه خوانی یک کودک دست به دست می شد و شهر به شهر می رفت . هرکسی می توانست خود را به مجلس اش می رساند و از نزدیک غوغای این کودک را می دید. حالا این کودک رفته رفته به میان سالی پا گذاشته و هنوز که هنوز است باتمام قوا و عشق و علاقه به امام سوم شیعیان مرثیه می خواند.

ظهریک روز سردپاییزی با تلاشهای حاج فردین صفوی عزیز دوساعتی مهمان بهروز سیفی بودیم. آدم فوق العاده خوش صحبتی بود که این برای هر مصاحبه کننده یی یک خبرخوش است . چکیده دوساعت گفتگورا درصفحات آتی می خوانید.

 

مصاحبه با بهروز سیفی

س: جناب آقای سیفی نقطه شروع مداحی شما کجا و کی بود ؟

ج : من متولد 1347 درهیرهستم . حدوداً هفت هشت سال داشتم که درمراسم شبیه خوانی نقش سکینه خوان را به من دادند. از آنجایی که که هنوز خواندن و نوشتن را خوب نمی دانستم همین جوری اشعار را می گفتند و من حفظ می کردم . این نقطه شروع تعزیه خوانی من بود تا اینکه یکی دوسال قبل از انقلاب با کمک های پدرم توانستم نوحه خوانی را ابتدا در شهرهیرشروع کنم. بعدها درشهرهیر از محضراستاد محترم سیدنصراله صفوی ، استفاده هاکردم و اصول اولیه تعزیه خوانی را یادگرفتم . چندسال اول درهیربودم که اوایل انقلاب مجالس عزاداری پرشوری که تا به امروز هم ادامه داشته برگزار می کردیم. به دلیل سن کم من استقبال چندبرابری هم از مجالس می شد. درسالهای 61 و 62 بود که بنده را برای محله پیرمادر اردبیل خواستند. در محله پیرمادرکه بصورت رسمی شروع به نوحه خوانی کردم با مرحوم استاد منزوی آشنا شدم که کمک های زیادی به من کردند . درمدت خیلی کم آوازه مراسم عزاداری محله پیرمادر فراتر از شهر اردبیل رفت و به کل استان گسترش یافت و حتی درسال 63 این آوازه به تهران هم کشیده شد. من این سعادت را داشتم که بعنوان اولین نوحه خوان کم سن و سال مطرح شوم. هیچگاه یادم نمی رود مرحوم ظهیرنژاد یکباربرای عزاداری به اردبیل آمده بودند و بنده را خواستند به مراسم عزاداری مسجدسرچشمه که خیلی هم پرشور از آب درآمد. بعد درتهران از محضراستاد غلام ترابی بهره مند شدم که واقعاً کلاس درسی عظیم برای من بود. بعلت حضور استاد منزوی من هم در تهران ماندم و فقط دهه اول محرم به محله پیرمادر می آمدم و درسایرمراسمات مذهبی درتهران برنامه داشتم .

بعداز چندسال به توصیه آقایان هادی و غفاری به اردبیل برگشتم و درمحله حاجی قهرمان درخدمت همشهریان بودم که دوسال بعد رفتم مسجد داشچیلار. بعد از آن هیأت بنی فاطمه را راه انداختم و ده سالی می شود در خدمت جوانان حسینیه هستم.

 

س: اولین کاست شما کی بیرون آمد؟

ج: فکرکنم در سال 62 زمانی که پانزده سال داشتم.

 

س: دیدگاه جامعه نسبت به شما چگونه بود؟ به همان نسبت دیدگاه همسن و سالانتان ؟

ج: دوران شیرینی بود که هرلحظه اش برایم خاطره بود. حتی زمانی که به مدرسه می رفتم مدیرمدرسه امان آقای عقیلی هم احترام خاصی برای من قائل بود . ما معلمی به اسم آقای حمیدی داشتیم در درس علوم که به من می گفتند اجازه می دهید شما را به پای تخته صدا کنم یا نه ؟ من هم گاهی که بعلت مشغله زیاد درس را نخوانده بودم می گفتم اگرامکان دارد فردا بیایم پای تخته ! بعد ایشان هم می گفتند فردا که درس علوم نداریم اگراینجوریه اصلاً از شما درس نمی پرسم !

مثلاً معلم ها از من کسب تکلیف می کردند که آیا مایلی مثلاً املاء بنویسی یا نه ؟ که همه اینها بیش از آن که من را خوشحال کند مایه اذیت روحی من می شد و احساس بدی داشتم . موقع زنگ تفریح هم من را صدا می کردند به اتاق دبیران و می پرسیدند که امشب مثلاً کجا مراسم داری ؟

معلمی داشتیم که از من می خواست اشعاری که برای خواندن انتخاب می کنم کمی ساده تر باشد که زیاد به خودم فشار نیاورم. ولی خب دلم می خواست که مشکل ترین ها را بخوانم.

 

س: این حس را نداشتید که تمام آن موفقیت ها و تحسین ها همه خوابی و خیالی بیش نباشد و یک روز از خواب بیدار شویدو ببینید که همه چیزاز بین رفته است ؟

ج: یکی از بزرگترین شاعران ما حاج انورآقا بود . یک روز من را بردند که با ایشان آشنا کنند . ایشان گفتند : من به یک خصیصه تو خیلی علاقمندم آن هم اینکه از ترسی که خداوند خلق کرده است یک ذره هم در وجود تو راه ندارد ! من کودک که بودم از نظر جسمانی فوق العاده ضعیف بودم . درست یادم هست که همیشه لای پتویی چیزی می پیچیدند و می بردند و یک میکروفون می دادند دستم و دوباره همانگونه روی دوست می گرداندند. جذابترین نکته قضیه برای خودمن این بود که در مقابل چه آدمهای بزرگی خودم را اثبات کردم. آدمهایی مثل داود مؤذن زاده ، استاد سلیم مؤذن زاده ، یا حاج آقا تمدن و … توی این شهر بودند و من هم جایی برای خود بازکنم و کاربه جایی برسد که وقتی دسته مسجد محله پیرمادربه بازار می رفت کل شهر روانه بازار می شد.

 

س: آیا دراطرافیان شما این ترس وجود داشت که بعد از سن بلوغ صدای شما خراب شود؟

ج: خب این طبیعی بود . دست خود انسان نیست . اما چون من زیرنظر پزشک بودم و با توصیه های پزشک جلو می رفتم و تمرین ام هم که قطع نمی شد. درنتیجه صدایم هرچند تغییریافت ولی خراب نشد.

 

س: تا چه حدی برای تربیت صدای خود تلاش کردید؟

ج: من به مرحله یی رسیدم که صدایم بصورت کامل از بین رفت . تنها شخصی که پشت من ایستاد مرحوم ابوی بود. چون پزشک به ایشان گفته بود که نترسد . درتهران هم استاد سلیم مؤذن زاده . یک مدت برای من وقت گذاشتند و توضیح دادند که نترسم و چگونه با پدیده مواجه بشوم. باتوجه به این توصیه ها من توانستم آن مرحله را با موفقیت سپری کرده و دوباره بتوانم بخوانم.

 

س: من سراین واژه « ترس » است خب آنها به شما می گفتند که نترسیدولی آیا خودشما هم به همان اندازه مطمئن بودید؟

ج: قطعاً حرف آنها را قبول کرده بودم و می دانستم که آنها به من دروغ نمی گویند. من اوایل بیش از ده دقیقه نمی توانستم بخوانم ولی رفته رفته خود را پیدا کردم.

 

س: محیط خانواده تان چه جوری بود؟

ج: دوتا برادرهستیم که برادرم از من کوچکترهستند که چندسالی هم نوحه خوانی کرد ولی مدتی است که کنار گذاشته اند.

 

س: محیط خانواده تاچه حدی درپیشرفت شما نقش داشت؟

ج: هرکس به نوبه خود سعی داشت به من کمک کند. اوایل کا من می خواستم تمرین سینه زنی بکنم و آنها خودشان جمع می شدند و حتی همسایه ها را هم جمع می کردند تا من بخوانم و آنها سینه بزنند.

 

س: آن اوائل که هنوز از مقولة شعرشناخت چندانی نداشتید انتخاب شعربه عهدة چه کسی بود؟

ج: ازهمان اوائل شعرها را خودم انتخاب می کردم . البته برخی مواقع هم استاد منزوی پیشنهاداتی داشتند ولی درکل انتخاب شعرها دست خودم بود. مثلاً یکبار آقای منزوی شعری به من دادند وقتی هم که ایشان شعرپیشنهاد می کردند باخودکارقرمز رنگ علامت می زدند که تا اینجا بخوان یعنی اگربیشتربخوانی و خراب کنی تقصیرمن نیست. یکبار یک شعری را علامت گذاری دادند دست من تا در مسجد موسی الرضای تهران بخوانم گفتند که تو می توانی تا فلان جا بخوانی بقیه اش را نمی توانی ولی من موقع خواندن تا انتها خواندم وقتی که برگشتم دفتر دیدم که خیلی عصبانی هستند فهمیدم که قبلاً گزارش داده شده است. عصبانی شد که چرا طبق قرارمان نخوانده ام و خراب کرده ام .گفتم استاد خراب شد ولی نه به آن حد که شما فکر می کنید. با همان حالت عصبانیت گفت که خرابی اش را من تشخیص می دهم . خراب شده که زنگ زده اند به من گفته اند . به من گفته اند که سیفی خراب کرده است.من پرسیدم تا کجا خواند و خراب کرد و گفتند تا فلان جا!

 

ج: من اولین بار در محله پیرمادر از آقای منزوی برای ده روز دوازده هزار تومان گرفتم که خودم اصلاً متوجه قضیه نبودم.

 

س: الان وضعیت دستمزدها چگونه است؟

ج: بستگی دارد به خود مدّاح !

 

س: مثلاً یک مداح درجه یک!

ج: مثلاً من خودم امسال برای محله حسینه جای مبلغ را خالی گذاشتم . می توانید از ریش سفیدهای محله بپرسید. ولی خب این آدمها آنقدرما را شرمنده کرده اند که اصلاً بحث مادی مطرح نیست . کوچه علی هم سال پیش همین بحث بود. رابطة ما بیشترمعنوی است تا مادی. آنها علاقمندهستند که از بنده استفاده کنند . بنده هم درخدمتشان هستم. 

 

س: برخی ها نسبت به بالابودن دستمزدمداحان انتقاد دارند به نظر شما این انتقادات وارد هست یانه ؟

ج: به نظربنده چندان وارد نیست البته این ربطی به مداحی خود من ندارد چرا که اصلاً شغل من مداحی نیست ولی خب خیلی ها هستند که شغلشان مداحی است و به جزاین کاری بلد نیستند و دستمزدی که می گیرند برای ده شب نیست بلکه برای یکسال هست از طرفی ما چرا فقط به مداحان گیرمی دهیم مگرسایر افراد دستمزد بالا ندارند . خب هرکس هنری دارد و از آن استفاده می کند این هم یک هنر است حالا به آن اضافه کنید که فشارهای روحی و روانی و جسمی که بدلیل تراکم کاری آسیب های جدی به روح و روان شخص وارد می کند که اصلاً با این پولها ترمیم نمی یابد. آنچه هست فقط عشق به اباعبدالله الحسین (ع) است که تمامی این رنجها و سختی ها را قابل تحمل می کند. من از دوستانی که به دستمزدمداحان گیر می دهند سؤال می کنم که چرا بعنوان مثال به دستمزد فوتبالیستها گیر نمی دهند.

 

س: البته من خودم با تفاوت قیمت موافقم چرا که در هیچ رشته یی دستمزدها یکسان نیست و هرکس به فراخور استعداد و هنر خویش دستمزد می گیرد.

ج: احسنت . شاید تعداد مداحانی که دستمزد بالایی طلب می کنند انگشت شمار باشد و این رقابت محلات است که هرکس می خواهد نوحه خوان درجه اول را به مراسم خود بیاورد . این دیگر دست خودمداح نیست . و البته هستند شهرهای زیادی که وقتی می خواهند یک مداح انتخاب کنند دنبال مداحی می گردند که کمترین دستمزد را بگیرد. از طرف دیگر شما فردی مثل استاد مؤذن زاده را درنظر بگیرید ما اگرتمام ثروتهای دنیا را به پای ایشان بریزیم آیا می توانیم ذره یی از حس خوشایند لحظات ملکوتی که برای مؤمنین خلق می کند را جبران کرد . مگر اصلاً می شود به این حس روحانی قیمت گذاشت.

 

س: چه کارهایی در روند روزآمد کردن مقولة نوحه خوانی صورت داده اید؟

ج: ما با همکاری دوستان شاعر تقریباً از سال 1375 به بعد تما آهنگ های زیبا و محزون فرهنگ فولکولورمان را وارد مرثیه کرده ایم و با زحمات دوستان بخصوص آقایان غفاری و هادی بر روی این آهنگ ها شعرگذاشتیم . این دوستان گاهاً چندشب بیدار مانده اند و شعر برای آهنگ ساخته اند . من اعتقاد دارم که آهنگ قدیمی فرهنگ خودمان مملو از حزن است که خودبخود مجلس را دگرگون می کند. البته از دوستان همکار هم گلایه دارم که از آهنگهایی که ما ساخته ایم استفاده می کنند و نه اسم آهنگ گذار را ذکرمی کنند و نه اسم شاعر را و بعضاً حتی به اسم خودشان هم می زنند. ما هر سال دست کم یک آهنگ جدید را تقدیم دوستداران آقا ابا عبدالله (ع) می کنیم که گاهاً تا دو ماه کار می برد.

 

س: فضای مداحی شهر را چگونه می بینید؟

ج: ما باید اعتراف کنیم که اردبیل در زمینة مداحی یک قطب محسوب می شود . ما درکل کشور اگرکار مداحان را زیر ذره بین ببریم می بینیم که هر موقع بخواهند گریه حاضران را در بیاورند باید از الگوی مداحان اردبیل تبعیت کنند. اما در بین مداحان نوآوری خیلی کم است البته خودم به فضای رقابت اعتقاد دارم.

 

س: این رقابت سالم است یا یا ناسالم ؟

ج: من رقابت ناسالمی تا بحال در این زمینه ندیده ام . چرا که به آنچه می خوانند اعتقاد دارند.

 

س: ولی بعضاً احساس می شود کمی اغراق چاشنی کار می شود مخصوصاً هنگام گریاندن !

ج: نباید هدف فقط گریاندن باشد. مداح باید پیام آور نهضت عاشورا باشد . اما در ذکر مصیبت باید خود مداح صحنه را تجسم کند و خودش را در درون و بطن قضیه حس کند اگر بخودش اثر کرد می تواند ارتباط برقرار کرده و مخاطب را راضی کند و گرنه ناموفق است و فقط یک پوسته ظاهری از عزاداری را شاهد خواهیم بود.

 

س: شما تشکل صنفی هم دارید؟

ج: بعله ما کانون مداحان داریم که در سازمان تبلیغات اسلامی مستقراست ویک مرکز دعبل خزاعی داریم که زحمات زیادی در این زمینه متقبل شده اند.

کانون مداحان اردبیل برتمام فعالیتهای مداحان سایه گسترده است.

 

س: آیا این فعالیت ها سیاستگذاری هم می شوند.

ج: بعله ، طی نشستها و مراسماتی که سالانه برگزار می شود اولویت ها مشخص می شود.

 

س: امسال ماه محرم کجا تشریف خواهید داشت ؟

ج: در اردبیل ، محلة حسینیه

 

س: چندتا کاست تا به حال به بازار داده اید؟

ج: حسابش از دست ما خارج شده است .

 

س: حقوق مصنف که رعایت نمی شود؟

ج : قبلاً زمان کاست رعایت می شود ولی از وقتی که نوار کاست از مد افتاد و لوح فشرده متداول گشت دیگرقابل کنترل نشد.

 

س: به نظر شما مداحی آذربایجان چه تفاوتهایی با مداحی به زبان فارسی دارد؟

ج: من معتقدم که اصلاً قابل مقایسه نیستند و مداحی به زبان فارسی به نوعی ناقص است. در مداحی ترکی کل داستان جزء به جزء در اشعار مطول ذکر می شود ولی در مداحی فارسی چنین چیزهایی دیده نمی شود . آن سوز و گداز وحزنی که در زبان ترکی موجود است منحصربفرد است.

 

س: احساس می کنم ریشه اکثرنوحه های ما در اُخشاماهای مادران ماست که در زبان فارسی معادل خاصی ندارد .

ج: دقیقاً با شما موافق هستم.

 

س: در طی این چندسال که ماههای محرم متعددی را تجربه کرده اید کدام محرم درذهن شما ماندگار شده و چرا؟

ج: در سال 63 که من در بازار اردبیل حضور داشتم فراموش نشدنی است . دسته ما هنوز توی پیرمادر بود که گفتند بازار بسته شد. هنوز دسته عزاداری حرکت نکرده بود که گفتند بازار بسته شده و قطعاً نمی توانید داخل بازار شوید . ریش سفیدان می گفتند آخراین جوری که نمی شود ما باید داخل بازار برویم . گفتند آن گونه که جمعیت هجوم آورده اند ورود غیرممکن است . من که کودکی بیش نبودم از داخل مغازه ها و لابلای جمعیت به زور به نزدیکیهای جایگاه رساندند . آنچنان ازدحامی بود که حتی اجناس مغازه داران بازار زیر دست و پا له می شد من توی عمرم آن همه جمعیت ندیده بودم کمی که خودم را پیدا کردم مرحوم منزوی آمدند و دلداری دادند و گفتند اصلاً نترس این همه آدم آمده اند که تو را ببینند. آن روز زبان حال خانم رقیه را خواندم . بخاطر سن و سالی که من داشتم انگار مرحوم منزوی آن شعر را به قامت من دوخته بود.

 

س: بعنوان کسی که عمرتان را با عنصرصدا سپری کرده اید خارج از دنیای مداحی کدام صدا را ترجیح می دهید؟

ج: من عاشق صدای علیرضا افتخاری هستم و به حول و قوة خداوند در طی این سالها سعی کرده ام که از اکثرآهنگهای ایشان در مداحی خودم استفاده کنم. اخیراً هم روی آهنگ « صیاد » ایشان کار می کنم که انشاء ا… برای امسال آماده می کنیم.

 

س: از مراسماتی که درخارج از کشور داشتید بگویید؟

ج: من این سعادت را داشتم که درکنار حرم مطهرامام حسین (ع) مراسم رسمی داشته باشم. معمولاً مراسماتی که درکنار حرم برگزار می شود از طرف خود آنهاست ولی من این افتخار را داشتم که خودم شخصاً درکنار مرقد مرثیه سرایی بکنم. اخیراً آهنگهایی که می خوانم در ترکیه طرفداران زیادی دارد. اربعین سال پیش که آنجا بودم از این آهنگها خیلی استقبال شد درست بالعکس ما. من هر ساله در دو شهر استانبول و آنکارا نوحه خوانی می کنم که واقعاً مراسم استثنایی را تجربه کردیم. یکی از بهترین خاطرات من حضور در این مراسم بود که به گونه یی تحت تأثیرقرار گرفتند که الان نوحه خوانی آذربایجانی پرطرفدارترین نوحه خوانی در این کشور است.

 

س: حرف آخر؟

ج: از اعضای هیأت بنی فاطمه تشکر می کنم که هر جمعه صبح در سرما و گرما تحت پرچم مداحان را یاری می کنند بخصوص دوستان عزیزم حاج نوشیار ، حاج فردین صفوی و هیأت زینبیون هیر و …

بی حسین در قفس و زندانم                با حسین بر دوجهان سلطانم

بی حسین لذت دنیا نبرم                    باحسین تاج نهادم به سرم

با حسین نور درخشنده شدم               یافتم دولت و پاینده شدم

توسط
تومان